تحلیل گفتمان، سارا میلز
برگردان :پگاه احمدی
اصطلاح “گفتمان” در گونهگونی اصطلاحات موجود، تداولی عام یافته است. نظریههای انتقادی، جامعهشناختی، روانشناختی، زبانشناختی، فلسفی، اجتماعی و بسیاری از گونههای دیگر آنقدر زیادند که این اصطلاح همچنان تعریفنشده باقی مانده و با معنایی مشترک، به مصرف حوزههای گوناگون رسیده است.
گفتمان به شکلی گسترده در خدمت تحلیل متون ادبی و غیرادبی قرار میگیرد و غالبا به منظور صحه گذاشتن بر یک مناظره مشخص نظری به کار میرود. حوزه دلالتهای این واژه بسیار گسترده است با این حال هنوز در متون نظری تنها اصطلاحی است که کمتر تعریفی از آن ارائه شده است.
ادبیات به مثابه گفتمان
در پارهای موارد، اصطلاح گفتمان بیشتر به منظور فراهم آوردن امکاناتی برای طرح پرسش در حوزه ادبیات و متن اهمیت مییابد. ادبیات، جولانگاه ممتازی برای نقد یا سلسلهای از نظامهای قراردادی دلخواه است و ما در روند خوانش ( تاویل )، از آن به متن ادبی تعبیر میکنیم. مَک دونِل زبانشناس اظهار میدارد :
“ اخیرا مطالعاتی درباره گفتمان صورت گرفته است که تجزیه و تحلیل آن را ممکن میسازد. در خلال راهکارهایی نهادینه شده، بخشی از متن ادبی برجسته میشود و ادبیات به مثابه موضوعی مستقل و ویژه، موجودیت مییابد.”
اگرچه مطالعه گفتمان، تمایزی میان متون ادبی و غیر ادبی قایل نمیشود اما نظریهپردازان گفتمان به خوبی از وجوه افتراق بین این دو مقوله آگاهاند.
تحلیل گفتمان، ناظر به رابطه میان زبان و متونی است که زبان در آنها به کار میرود. روند رو به رشد این مقوله، از سال ۱۹۶۰ و اوایل ۱۹۷۰ میلادی با کار بر روی رشتههای مختلفی نظیر زبانشناسی، نشانهشناسی، روانشناسی، انسانشناسی و جامعهشناسی آغاز شد. تحلیل گفتمان، مطالعه زبان کاربردی ( روزمره ) است. در آن هنگام که زبانشناسان به نحو گستردهای سرگرم تجزیه و تحلیل جمله به مثابه یک واحد زبانی بودند، زلیگ هریس مقالهای با عنوان “تحلیل گفتمان” منتشر کرد.
و در خلال آن عنوان کرد که تحلیل گفتمان شامل تلاش برای مطالعه ساختمان زبان در مرتبهای فراتر از جمله و نیز فراتر از بند دستوری است. بنابراین به منظور مطالعه واحدهای زبانشناختی بزرگتر مانند متون نوشتاری به کار میرود. تحلیل گفتمان در متون اجتماعی، با زبان کاربردی و به شکل شاخصتر با کنش متقابل یا گفتوگو میان گویندگان مرتبط است.
تحلیل گفتمان میتواند واکنشی به اشکال سنتی زبانشناسی ( زبانشناسی صوری و ساختاری ) تلقی شود که عمدتا تمرکز خود را بر واحدهای کوچک زبان و ساختار جمله معطوف میدارد. زبانشناسی سنتی، به تحلیل زبان کاربردی نمیپردازد. تحلیل گفتمان در ضدیت با زبانشناسی صوری، ساختار را با توجه به کلیت متن، تعریف میکند نه بر مبنای واحدهای کوچک سازنده متن نوشتار. در این تحلیل، روابط نحوی مانند ترتیب فاعل ـ فعل ـ مفعول ( در زبان انگلیسی ) به خودی خود مورد توجه نیست. مهم، کلیت وسیعی به نام متن ادبی است؛ تا جایی که در تحلیل گفتمان، برقراری ارتباط یک فرد با سایر افراد از طریق تبادل جملههای منفرد، دشوار به نظر میرسد.
نقادان تحلیل گفتمان، غالبا زبانشناسانی هستند که منحصرا بر ساختار جمله صحه میگذارند. همچنان که میخائیل هوی اظهار میدارد : “گفتوگو مستلزم تبادلی میان دو یا چند نفر است که در خلال آن، احتمالا هر گویندهای بیش از یک سخن را تولید میکند و طبیعتا هر کلامی مستقیم یا غیرمستقیم بر پایه سخنان قبلی پیریزی میشود.”
پس برای مثال، چنانچه موضوع مورد بحث تغییر یابد، ما فورا آن را در مییابیم و چنانچه این تغییر محسوس باشد، سخنان بعدی خود را با وضعیت جدید، هماهنگ میکنیم یا نسبت به تغییر محور گفتوگو واکنش نشان میدهیم.
در متن نوشتار ادبی مثلا در رمان، به گونهای مشابه جملات به واحدهای مکالمهای ( پاراگرافها یابندها ) منتهی میشوند. بندها به فصل میانجامد و فصلها به کتاب. کوتاه سخن اینکه در گفتار و و نوشتار، جمله چرخدنده کوچکی در خیل ماشینآلات عظیم است.”
بنابراین در بررسیهای گفتمانی که به منظور تحلیل واحدهای بزرگتر انجام میشود، ساختارهایی که تلویحا به وسیله گوینده و شنونده مشخص میشود، به عوض جمله به سطح گفتمان توسّع مییابد. این ساختارهای بزرگتر ممکن است به ویژه به سبب ماهیت تحلیلنشده خود، برای بررسی بسیار دشوار باشند. به هر جهت گفتوگوها میتوانند ساختمند باشند و در شرایط ناهمسانی تحلیل شوند. به عنوان نمونه آنها میتوانند موضوع جدیدی را در گفتمان بگشایند یا موضوعی قدیمیتر را احیا کنند. پس تحلیل گفتمان ناظر است بر اینکه :
۱ـ زبان همواره در متن رخ میدهد.
۲ـ زبان یک حساسیت متنی است.
۳ـ زبان همواره ارتباطی است.
۴ـ زبان به منظور ارتباط طراحی میشود.
مفهومسازی فوکو درباره قدرت، ما را وا میدارد که نقش زبان، گفتمان و متن را در پدید آمدن سلسله مراتبها مورد ارزشگذاری قرار دهیم. برخی از نظریهپردازان مارکسیست تمایل داشتند زبان را دستگاه حمل و نقل سادهای تلقی کنند که به مدد آن مردم وادار به باور ایدههای دروغین یا عقایدی میشوند که بدان تمایل دارند اما در خلال نگاه نظریه گفتمان، زبان مدخلی برای وقوع کشمکشها است. همچنان که فوکو اظهار میدارد :
“همانطورکه تاریخ قویا به ما آموخته است، گفتمان را نمیتوان صرفا عرصه کشمکشها یا سیستمهای سلطهگر تلقی کرد. بلکه چیزی است که به موجب یا به خاطر آن کشمکش وجود دارد.”
همچنان که دایان مک دونل آشکارا نشان میدهد، کوششهای شمار زیادی از نظریهپردازان مبنی بر تئوریزه کردن گفتمان حایز اهمیت بوده است. بحث مک دونل بر سر تفاوتهای جزیی این تعاریف گسترده است ( تفاوت میان آراء فوکو، بری هیندس، پل هرست، لویی آلتوسر، والنتین ولوشینو و میخائیل باختین ).
مک دونل نتیجه میگیرد که این طبیعت نهادی گفتمان و پایگاه اجتماعی آن است که بر جمیع این تفاوتها محوریت دارد. او میگوید :
“دیالوگ، ابتداییترین شکل گفتمان است. تمام خطابهها و نوشتارها اجتماعیاند “و تا آنجا پیش میرود که میگوید : “گفتمان بر حسب انواع نهادها و عادات اجتماعی و سخنگویان مرتبط با آن، تمایز مییابد.”
بنابراین گفتمان مجموعه مردهای از اظهارات نیست بلکه تشکلی از حرفها و جملاتی است که در یک بافتار ( متن ) اجتماعی بیان میشوند و به آن متن، ادامه حیات میبخشند. لذا نهادها و متون اجتماعی نقش تعیینکنندهای در توسعه و تنویر گفتمان ایفا میکنند. این طبیعت نهادی گفتمان، مشخصا در آراء میخائیل پچویکس راجع به تئوریزه کردن گفتمان قابل پیگیری است. مک دونل دراینباره میگوید :
“یک گفتمان به مثابه حیطه مشخصی از کارکرد زبان ممکن است به وسیله نهادهایی که بدانها وابسته است و به واسطه موقعیتهایی که زاییده آنهاست و به وسیله سخنگویان این موقعیتها شکل بگیرد.”